سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آغاز یک پایان

انواع انسان

    نظر

انسانها چهار دسته اند:

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند

شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 

پاوبلاگی سوالی: شما از کدوم دسته اید؟


کم پیدا!

    نظر

جدیدا اصلا دستم به نوشتن نمیره! البته شاید اصلی ترین دلیلش بی خوابی ناشی از کمبود وقت باشه! هفته پیش و این هفته کلی کار دارم که به خوابم هم حسابی صدمه زده! یک ماه تا امتحانامون مونده، هیچی نخوندم، کلی سرم شلوغه، کلی دردسر دارم، البته یه اتفاق خوب هم البته هست که روز به روز بهتر هم میشه! ولی در کل خیلی نمیتونم آپدیت کنم...

پاوبلاگی مهمتر از متن: به جمع وبلاگی ها خوش اومدی!

پاوبلاگی دومی: یه نمایشگاه کتاب داشتیم، این هفته هم یه همایش داریم، هفته بعد هم شاید ییهویی یه بله برون افتادیم! هنوز هیچکس (البته تقریبا هیچکس) خبر نداره!

پاوبلاگی دقیقه نود: دقیقا قبل از آپدیت کردن، متوجه کامنت شدیدا غریب برادر هماهنگی سابق (عبدالسلام فعلی) شدم! به شدت تاکید میکنم که اون جریان بله برون هیچ ربطی به من نداره!!!


رفتن تا رسیدن

    نظر

پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته می خزید. دشوار و کند... و دورها همیشه دور بود.

سنگ پشت، تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید. پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی، من هیچگاه نمی رسم، هیچگاه... و در لاک سنگی خود خزید به نیت نا امیدی.

خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود. و گفت : نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست،‌فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که می روی رسیده ای و باور کن انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی. پاره ای از مرا.

خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور؛ سنگ پشت به راه افتاد و گفت : رفتن؛ حتی اگر اندکی. و پاره ای از «او» را بر دوش کشید

پاوبلاگی1: امروز مرخصی ساعتی گرفتم برای جلسه مربوط به انجام یه چیزی، بهد از گذشت یک ساعت از خاتمه مرخصی من، گفتن که اصلا بمونه واسه یه روز دیگه! عجب!

پاوبلاگی2: پاوبلاگی 2 برای اعلام سر دو راهی موندن مناسبه نه؟


تازه ها

دیروز یه مقداری پیاده روی کردیم با یکی از دوستان، بعدش هم یه مقدار تنهایی پیاده روی کردم، به یه نتایجی رسیدم:

دانشگاه ما حیاط نداره، فضا برای استراحت هم نداره. به نظر میاد اینها مهمترین انگیزه بعضی دوستان برای فعالیت فرهنگی بوده! بالاخره یه میز و صندلی که دیگه نصیبشون میشه از این فعالیت ها!

جالب ترین سوتی عمرم رو دادم! دیروز کم مونده بود به علت تموم شدنهمزمان پول توی جیب من و پول توی عابر بانکها، به جمع در راه ماندگان بپیوندم! در حالیکه از آزادی تا خونه 700 تومان کرایه ماشین میدم، 100 تومان ته جیبم بود! شکر خدا با زیر و رو کردن جیبم  جمع کردن پول خردهای 100 و 50 تومانی، کرایه ماشین جور شد!

سرم از دست کارهای بعضی دوستان و بعضی دشمنان داره درد میگیره!     خدا همه ماهارو هدایت کنه!


برای تو...

    نظر

برای تو مینویسم ای که همیشه با منی! ای که همیشه بودی، از همان زمان که بودم، و بودی، پس از آن و زمانی که نبودم و هرجه بود تو بودی، و زمانی که نبودم و نبودی و هر چه بود ما بود!

دوباره برای تو مینویسم تا دوباره بگویم و دوباره بدانی که بی تو دوباره هیچم!

هنوز خاطرات کهنه آن روز تابستانی را به وضوح میبینم! روزی که تا دیروز آن روز من به جای یک من هزاران من بودم و تو در دل هیچ یک از آن هزاران من جایی نداشتی! روزی که آمدی، روزی که ماندی، روزی که هزاران من را شکستی و روزی که حتی یک من هم برایم نگذاشتی! روزی که دیگر همه چیز تو شد. روزی که در پی اش چندین ماه و چندین سال ندیدنت آمد. روزی که رویای محال دست یافتن به تو آغاز شد. روزی که محال بودن رویایم را ندیدم و فقط تو را دیدم! روزی که باعث شد سالها منتظر دوباره دیدنت بمانم!

روزهای دور دیگری هم به خاطر دارم! روزهایی که دوباره دیدمت اما اینبار محال بودن رویایم آزارم داد! روزی که دیدمت و با خود گفتم ای کاش دوباره نمیدیدمت! روزی که نا امید شدم، منتظر ماندم و نا امیدتر شدم و دوباره منتظر ماندم و دوباره نا امیدتر شدم و همچنان نا امیدتر شدم و همچنان دست از رویایم بر نداشتم و همچنان دوست تر داشتمت و همچنان منتظر ماندم!

ماندم تا روز دیگری را هم ببینم! روزی که دور نیست! روزی که رویای محالم را با تمام وجود دست یافتنی دیدم! روزی که از آن روز ماندی و روزی که هنوز چون رویاست و روزی که هنوز نمیدانم باورش دارم یا نه! روزی که از پسش تمام زندگی ام چون روز شد و تمام رویاهایم را در روز، در بیداری و هوشیاری دیدم! روزی که از پسش روزهای زیباتر و روزهای رویایی تر و روزهای باورنکردنی تر آمدند! روزی که از آن روز شتاب نزدیکی روحم به تو روز به روز بیشتر شد!

 

پاوبلاگی1: 71

پاوبلاگی2: نگران نباشید! نمیخوام دوباره پله بازی راه بندازم! اون 79 همینجوری بود!


انشا (کپی از وبلاگ حاصل اوقات)

    نظر
فواید حیوانات اهلی را بنویسید

 

حیوانات اهلی به حیواناتی می گوییم که مثل گاو و اسب و گوسفند باشند. سگ هم یک حیوان اهلی است. من می خواهم انشای خود را در مورد فواید های سگ بنویسم. سگ فواید های زیادی دارد. مثلاً سگ می تواند دزد بگیرد و نگذارد که دزد به خانه ما بیاید. آدم باید خانه اش دزدگیر داشته باشد چون به نظر من دزدگیرهای الکترومیکی بهتر از سگ است. خانه ما دزدگیر ندارد ولی ماشین محسن اینا دزدگیر دارد. سگ را نمی توانیم به ماشین ببندیم و دزدگیر بهتر است چون صدایش بلند تر است و چند جور صدا در می آورد ولی سگ فقط یک جور صدا در می آورد. سگ فواید های خیلی زیادی دارد. بعضی از سگها از گله مواظبت می کنند. بعضی از سگها شکاری هستند. بعضی از سگها بدرد پلیس می خورند. سگ از همه حیوانات اهلی فوایدش بیشتر است. چونکه گاو با اینکه فواید های خوبی دارد نمی تواند برود شکار چون یواش راه می رود. سگ پلیس آی کیو دارد چون می تواند جای چیزها را پیدا کند ولی آی کیوی آدم از سگ بیشتر است مثلاً می تواند لای گوشت دوا بگذارد و به سگ بدهد تا بیهوش شود. ما باید وفا داری را از سگ بیاموزیم چون خیلی وفادار است اما سگ هم باید راستگویی را از ما آدمها بیاموزد و دروغ نگوید چونکه سگ حیوان دروغگویی است. خودم شنیدم که دیشب پدرم پشت تلفن به دوستش گفت: داری مثل سگ دروغ می گویی! من توی عمرم نمی دانستم سگ دروغ هم می گوید. سگ استخوان می خورد. ولی سگ همسایه محمود اینا مرغ می خورد. همسایه محمود اینا ماکسیما دارند و سگشان را سوار ماکسیما می کنند ولی من تا حالا ماکسیما سوار نشده ام. من فکر می کنم اینکه بعضی ها به بعضی ها محل سگ نمی گذارند٬ منظور از  «محل سگ» محله محمود اینا باشد چون محله محمود اینا کنار یک پارک است و همه عصر با سگ می آیند پارک. در محله محمود اینا دخترها سگشان را بغل می کنند چونکه پسرها٬ زیر پای سگهای دخترها ترقه پرت می کنند. سگ با اینکه فواید های خیلی خوبی دارد نجس است و اگر موی سگ به لباسمان بچسبد نمی توانیم با آن لباس نماز بخوانیم. پدربزرگم می گوید با اینکه سگ نجس است ولی سگ شکاری اگر شکار را بگیرد می توانیم بخوریم، اما اگر آدم بسم الله نگوید و سر حیوانی را ببرد آنرا نمی شود خورد چون حرام می شود. پس فواید های سگ از آدم هم بیشتر است. من می خواهم یک حدیث بگویم. امیرالمؤمنین (علیه السـلام) می فرمایند: خوش بحال کسی که زندگیش مثل زندگی سگ باشد!!! در سگ ده تا چیز هست که مؤمن باید داشته باشد.

اول اینکه سگ بین مردم قدر و قیمتی ندارد و گمنام است که این حال «مساکین» است.

دوم اینکه سگ مال و مِلک ندارد که این صفت «مجردین» است.

سوم اینکه خانه مشخصی ندارد و بساط او همه زمین اوست و این از نشانه های «متوکلین» است.

چهارم اینکه اغلب اوقات گرسنه است و این عادت «صالحین» است.

پنجم اینکه اگر صد ضربه تازیانه از صاحب خودش بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت «مریدین» است.

ششم اینکه شبها بجز مقدار کمی نمی خوابد و این از صفت های «محبین» است.

هفتم اینکه طرد می شود و جفا می بیند ولی اگر او را صدا کنند بدون دلگیری بر می گردد و این از علامت های «خاشعین» است.

هشتم اینکه هر چیزی بدهی می خورد و راضی است و این حال «قانعین» است.

نهم اینکه سکوت دارد و این از علامت های «خائفین» است.

دهم اینکه وقتی می میرد ارثی از او باقی نمی ماند و این حال «زاهدین» است.*

من فکر می کنم آدم باید خجالت بکشد که سگ فوایدش بهتر از آدم باشد. این بود انشای من.

 

 

*طوبی لمن عیشه کعیش الکلب ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها للمؤمن. الاول لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین. الثانی ان یکون فقیرا لیس له مال و لا ملک و هو صفة المجردین. الثالث لیس له مأوی معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین. الرابع ان یکون اکثر اوقاته جائعا و هو من علامات الصالحین. الخامس ان ضربه صاحبه مأة جلدة لا یترک بابه و هو من علامات المریدین. السادس لا ینام من الیل الا الیسیر و ذلک من اوصاف المحبین. السابع انه یطرد و یجفی ثم یدعی فیجب و لا یحقد و ذلک من علامات الخاشعین. الثامن رضی بما یدفع صاحبه من الاطعمة و هو حال القانعین. التاسع اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفین. العاشر اذا مات لم یبق منه المیراث و هو حال الزاهدین. (منبع: نشان از بی نشانها، چاپ هجدهم، ج اول، ص 310)

 

سلام الله و سلام ملئکته المقربین و المسلّمین لک بقلوبهم یا امیرالمؤمنین

 

پاوبلاگی: برای دیدن وبلاگ حاصل اوقات، اینجا کلیک کنید.


توهمات نیمه شب من...

توهم1: دوست، دشمن، دوست، دشمن،‌ دوست، دشمن، دوست، ‌دشمن...

وقتی فضای به شدت دوستانه، به ناگهان تغییر کند. کسی که حتی اگر با دشمنان بود، با آنها بر ضدت متحد نبود! به ناگاه همه چیز خراب شد! دنیا تغییر کرد!‌ دوستی زیر سوال رفت! دشمنی جایگزین شد! مستقیم میپرسی، جوابت فقط بحثهای انحرافی است! ترکیب جبهه ها ناجوانمردانه اند! از پس جنگیدن بر می آیی؟ ‌همیشه خوب جنگیدی چون جنگیدن را خوب میدانی...

خوب میجنگی اما با دوستی قبل از جنگ چه میکنی؟ خاطرات خوب دوران دوستی را کجای جبهه دفن میکنی تا در جنگ تن به تن، راحت ضربه بزنی؟

دوست خوب دیروز، دشمن کینه توز امروز؟ امیدوارم این نباشد! خدایا چقدر توهم بیجا دارم امشب!

 

توهم2: زندگی، مرگ، زندگی، مرگ، زندگی، مرگ، زندگی، مرگ، زندگی، مرگ...

"یه سوال خنده دار: اگه آدم بخواد خودش زمان مرگ خودش رو تعیین کنه، مشکل شرعی داره؟"

... یه سوال خنده دار؟ واقعا خنده داره؟ نه! من بهش میگم یه شب زنده داری حسابی! دوستم همین الان از توجهم ممنون شد! جدا؟ جدا از توجهم ممنونی؟ چه خوب! من که اصلا از خودم ممنون نیستم! آخرین حرفی که زده بودی، همون که نگران کننده ترینش هم بود! یادته کدومو میگم؟ بعد از اینکه خوندمش و جواب دادم، سه بار دیگه هم رسید دستم! این یعنی مخابرات هم آره!! یه بار بی خوابم کرد، دفعه دوم مجبورم کرد بنویسم، و دفعه سوم مجبورم کرد مجبورت کنم گوشیت رو خاموش کنی!!! چه آشوبی بود امروز صبح و ظهر و عصر و شب!

 

توهم3: این چینی ها آدمای کم غذایی هستن؟ رستورانشون که اینطور میگه! چقدر هم فضای آرومی داشت! با اون دکور خاص چینی... با اون نقوش جالبش... با اون پیر مرد مهربون که مطمئن بود یه پرس برنج برای دو نفر کافیه! با اون ظروف کوچیک... با اون چینی ها که کم خوردن و بعد از غذا چای نوشیدند و جالب تر از همه اینکه نه تنها نگران گشت ارشاد نبودن، حتی نگران قوانین و حدود شرعی هم نبودن! یعنی واقعا شرم نکردن؟ نگفتن وقتی حجاب اسلامی رو رعایت نکنن، ‌ممکنه من مجبور بشم مزاحم نوامیسشون بشم؟ آخه کارشناسا فهمیدن اگه نوامیس مردم نیان تو خیابون،‌هیشکی مزاحمشون نمیشه! حالا اگه یه نفر با مشخصات زیر بیاد بیرون مگه میشه مزاحمش نشد؟ 1- خارجی باشد 2- ناموس باشد 3- بی حجاب باشد 4-  طرف مقابلش یک مرد پاکدامن ایرانی – اسلامی باشد! اون آقاهه که لباس نظامی داشت و توی تلویزیون حرف میزد گفت حتما مزاحمش میشن و حتی بهش تجاوز میکنن و بعد هم میکشنش!

ببین این دختره بی حجاب چه جوری هوش از سرم برد! میخواستم بگم رستورانشون از اون سسها که تو یانگوم نشون میدن هم داشت! غذاش هم خوشمزه بود! راستی! امروز میتونست چه روز دلنشینی باشه!

 

خارج از توهم:  زندگی آتشگهی دیرینه و پابرجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

 

 


قیصر امین پور درگذشت....

    نظر

امروز از ساعت 9 مراسم تشییع جنازه این شاعر عزیز کشورمان بود، مراسم بزرگداشت هم جمعه در مسجدی واقع در میدان هفت تیر برگزار خواهد شد. (اسم مسجد رو پیدا نکردم!)

روحش شاد!

این هم متن خبری از ایرنا:

پیکر "قیصر امین پور" ساعت ۹صبح چهارشنبه نهم آبان از مقابل انجمن شاعران واقع در خیابان دولت به سمت بهشت زهرا تشییع می‌شود.

به گزارش روز سه‌شنبه خبرنگار ایرنا، هنوز محل دفن "قیصر امین‌پور" تعیین نشده و انجمن شاعران درصدد هماهنگی با همسر و خانواده امین‌پور برای تعیین محل تدفین وی هستند.

هیئت مدیره انجمن شاعران امروز پس از درگذشت نابهنگام "قیصر امین‌پور" با حضور چهره‌هایی چون مشفق کاشانی، فاطمه راکعی، سهیل محمودی، محمدرضا عبدالملکیان، احمد مسجد جامعی، حسام‌الدین سراج تشکیل جلسه داد تا درباره زمان تشییع و محل تدفین پیکر این شاعر تصمیم‌گیری کنند.

"قیصر امین‌پور" شاعر مطرح معاصر کشور شب گذشته در سن ۴۸سالگی بر اثر ایست قلبی در بیمارستان دی تهران درگذشت.

امین پور دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۸در دزفول به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در گتوند و دزفول به پایان برد سپس به تهران آمد و در سال ۱۳۶۸دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران اخذ کرد.

مرحوم امین پور در سال ۱۳۸۲نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.

مجموعه شعر، "گزیده اشعار مروارید"، "تنفس صبح"، منظومه ظهر روز دهم"، "آینه‌های ناگهان" از جمله آثار امین پور است.

 

پاوبلاگی: کسانی که با قالب این وبلاگ مشکل دارند میتونند به اینجا سر بزنند. البته هنوز کارگران مشغول کارند! همینجا بیاید بهتره!


انتقال آیا؟

    نظر
این عبدالسلام ول کن ما نیست!

احتمال داره به زودی به پارسی بلاگ نقل مکان کنم... فعلا همینجا بیاید تا ببینیم چی میشه! دارم بطور آزمایشی از پارسی بلاگ هم استفاده میکنم، اگه خوب باشه منتقل میشم!


تشنه

    نظر

خدای بزرگ! تو را شکر میگویم، به خاطر عظمت احساسی که به انسان دادی! خدایا شکر که آخرین در بهشت در این دنیا را نبسیت! خدایا شکر که عشق را از انسانها نگرفتی!

در جهان عشقت، و در ساحل چشمانت با خدای خود راز و نیاز میکردم،‌ جهانی که بسیار نزدیکتر بود به خدا، بسیار نزدیکتر از جهان پر غبار من! وقتی به دنیای خاکی خود برگشتم، دوباره زیباترین تصویر خلقت را، دوباره تو را دیدم... نشته بودی روبروی من. دریای بی کران چشمت را دیدم و جهان بی پایان محبتت! دستانم اما عجیب تشنه بود! لحظه ای درنگ کردم، خواستم برای تشنگی دستانم فکری کنم،‌ اما فرصت دیدار از چشمانم هم گرفتم! من ماندم و دستی تشنه، ‌من ماندم و چشمی تشنه، من ماندم و من! من ماندم و من بی تو! من ماندم و هیچ!

کسی نیست که چاره تشنگی بداند؟

 

پاوبلاگی1: راستش نمیدونم متن مال کی بوده! ازش خوشم اومد، گذاشتمش تو وبلاگ! از نظر شما که عیبی نداره؟ داره؟!