محکوم به بازی!
نیلوفر و بعد از اون بهار منو به یه بازی دعوت کردن که مجبورم قبول کنم! بازیش سخته چون خیلی زیاد سوال پرسیده راه پیچوندن هم نذاشته! چون بازی خیلی صمیمی بود من هم تمام تکلفهارو میذارم کنار کاملا صمیمی میگم...
خودتو معرفی کن: فرزاد هستم، متولد 9 دی 1364 ساعت 8:30 صبح، چون اصولا از سورپرایز خوشم میاد، چنان یه دفعه اومدم که وقت نشد مادرم بره بیمارستان! در نتیجه تو خونه به دنیا اومدم! از روابط اجتماعی لذت میبرم، فعالیت های اجتماعی هم دوست دارم، دوستام برام مهمن!
فصل، ماه و روزی که دوست داری: زمستون رو دوست دارم چون هوا تکلیفش روشنه! سرده! چون زمستون سفیده، یه رنگه! چون میشه هزار مدل برف بازی کرد! چون اگه حواستو جمع نکنی با مخ میخوری زمین! چون با کریسمس شروع میشه با نوروز تموم میشه، چون روزاش کوتاهترن، چون تو گرما مشکل دارم تو سرما نه و کلی دلیل دیگه! به ترتیب زمانی ماههایی که دوست دارم: اردیبهشت که خیلی ماه قشنگیه، شهریور که خیلی مهمه، آخر تابستونه، اتفاقای مهمی هم توش میفته! دی که کریسمس داره، سردترین ماه ساله و برف داره، تازه تولدم هم هست، هرچند اصولا جشن تولدی برام وجود نداره! تو روزها هم سه شنبه ها رو دوست دارم. به قول شاعر "لعنت خدا به این سه شنبه ها"!!! نه نه! این نبود! سه شنبه خوبه چون توش اتفاقای خوب میفته، چون مهمترین اتفاق زندگیم توش افتاده، چون بیشترین بازدید از وبلاگ من تو این روزه، و چون اوج هفته اس!
رنگ تو: تو رنگها آبی، سفید، مشکی و نقره ای رو خیلی دوست دارم. البته بستگی به استفاده شون داره ها! آبی آرامش بخشه، سفید پر انرژیه، مشکی عمیقه، نقره ای هم صاف صافه... البته صورتی و بنفش هم رنگهای لطیفی هستن!
غذای مورد علاقه: امممممممممم، امروز کدوم غذارو دوست دارم؟!؟!؟! غذاهای ایرانی رو به طور عام دوست دارم. یه مدل آب دوغ خیار هست که توش کلی مخلفات داره. نمیدونم مال کدوم بخش ایرانه ولی اراکی هایی که دیدم اونجوری درستش میکنن. توش گردو و کشمش و هزار جور کوفت و زهر مار دیگه داره که تابستونا به شدت دلچسبه! البته آگاهان از ارادت خاص من به اسکندر هم خبر دارن! به علاوه چیکن گریل که نمیدونم کجاییه ولی باحاله!
موسیقی مورد علاقه: از موسیقی سنتی و اصیل ایرانی گرفته تا Heavy Metal هر آهنگی که قشنگ باشه! اصولا موسیقی یه بخش مهم زندگیمه و روزی چند ساعت گوش میدم. از تکنوازی ویولون خیلی خوشم میاد.
بدترین ضد حالی که خوردی: اولین روز پیش دانشگاهی چون با پرهن آستین کوتاه رفته بودم نذاشتن برم توی مدرسه! البته خیلی ضد حال بزرگی نیست ولی ضد حال با حالیه!
بزرگترین قولی که دادی: یادم نیست. شایدم یادم هست نمیخوام بگم!
ناشیانه ترین کاری که کردی: به علت تاخیر در شروع بازی این مورد هم اضافه شد! پنجشنبه یه جایی رفتم که اصلا تابلو بود نباید برم. رفتم و اونجا هم وایسادم و یه نفر که نباید منو میدید دید! البته خواننده های وبلاگ احتمالا خیلی سر در نیارن چقدر این کار من ناشیانه بوده و چه سوتی عظیمی حساب میشه!!
بهترین خاطره زندگیت: خاطره خوب زیاد دارم، ولی بهترین اتفاق زندگیم طی یک حضور به مدت 15 دقیقه توی پارک شهر افتاد، و قشنگترین هاش و مهمترین هاش توی پارک لاله بوده. از پارک رفتن ساده، تا سیاست گذاری برای فعالیت های دانشگاهی! در کل نمیتونم بگم بهترین خاطره ای که دارم کدومه! شاید هم میتونم ولی نمیخوام!
بدترین خاطره زندگیت: چیزی که بتونم بگم پشت کنکور موندنمه.
شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی: البته!
برای کی دعا میکنی؟ اصولا برای همه اطرافیانم به طور عام دعا میکنم، ولی به طور خاص یه نفر هست که پایه ثابت دعاهام بوده، و اخیرا هم سه نفر که یکیشون حسابی باید صبور باشه، اون یکی هم همینطور! اون یکی هم اصلا نمیدونم مشکلش چیه ولی امیدوارم حل بشه... یکیشون که یه مشکل به نظر خودش لاینحل داره و برای مشخص شدن تکلیف مشکلش چند وقتی باید صبر کنه،اون یکی هم اصلا معلوم نیست کی تکلیفش مشخص بشه! نفر سوم هم مشخصه که یه مشکلی داره ولی هیچی نمیگه. امیدوارم خدا بهش قدرت حل مشکلش رو بده...
کیو نفرین میکنی؟ تو عمرم فقط یه بار بطور جدی نفرین کردم. اونایی که شب قدر با تو ترافیک گذاشتن حداقل چند صد نفر، وسط خیابون آزادی داشتن دعا میخوندن و کاری کردن هیچکدوم از اون چند صد نفر نتونن جایی برن برای شب زنده داری....
وضعیتت در ده سال آینده: اصولا باید زندگی راحتی داشته باشم. آروم و راحت! نه نه! منظورم اصلا این نیست که میمیرم! شاید بمیرم ولی منظورم از آروم و راحت بودن، تو قبر خوابیدن نبود!
حرف دلت: ما آدما خیلی راحت فکر میکنیم عاشق شدیم! خیلی راحت فکر میکنیم عشق وجود نداره! خیلی زود ناامید میشیم و خیلی زود مغرور! خیلی زود متعصب میشیم و خیلی دیر منطقی. سعی کنیم اینجوری نباشیم!
پا وبلاگی1: این نیلوفر و بهار منو کشتن اونقدر گیر دادن به بازی کردنم! بابا! ناشیانه ترین کار نداشتم، منتظر بودم اونم پر بشه!!!
پاوبلاگی2: حالا که اینجوریه، من هم افراد و وبلاگهای زیر رو دعوت میکنم! یک-عبدالسلام / دو-عقاب(اگه به نظرش خیلی لوث نباشه!) / سه-رویای گمشده / چهار-زن ایرانی / پنج-صبر سنگ / شش-خیلی وقته از وبلاگ دلم از تو میخونه خبری ندارم. امیدوارم نویسنده ش هرجا که هست حالش خوب باشه و اگه این مطلب رو میخونه بدونه که خیلی دوست داشتم توی بازی شرکت میکرد...
پاوبلاگی3: اینم از بازی! خوبتون شد؟!!!!
پاوبلاگی4: چقدر خوبه آدم بره برای یه نفر که خودش وبلاگ داره،تو وبلاگ یکی دیگه پیغام بذاره!!